با لندن چه کنیم؟
تاریخ انتشار: ۲۸ دی ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۸۷۴۸۴۵
روابط ایران و انگلیس طی چند ماه گذشته وارد فضایی مملو از بحران شده است. مواضع انگلیس در قبال اعتراضات در ایران و تحریمهایی که این کشور به بهانه دفاع از حقوق بشر علیه ایران اعمال کرد، فضای روابط را تیرهوتار کرده است. اخیرا نیز اعدام علیرضا اکبری، به اتهام جاسوسی برای انگلیس موجب شد تنشی دوباره در روابط ایران و انگلیس شکل بگیرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش هم میهن، محسن بهاروند: «این را همه شنیدهایم که میگویند «کار، کارِ انگلیس است». در ایران یک تصوری درباره انگلیس وجود دارد و من میتوانم ادعا کنم که این تصور مقداری اشتباه است. ابتدا باید بگویم کسانی که به روابط ایران و انگلیس مینگرند خیلی تحت تاثیر تاریخ هستند؛ وضعیتی که از قرن نوزدهم تا اوایل قرن بیستم بوده و دیدگاهی که نسبت به انگلیس بهعنوان یک امپراطوری گذشته وجود دارد. اینها تصوراتی از خودش بر جای گذاشته که فقط هم مربوط به ما نیست. در بقیه کشورها هم البته در حد نازلی چنین تصوری در مورد انگلیس وجود دارد. ولی در ایران این تصورات خیلی پررنگتر است که دلایل خیلی زیادی هم دارد. جالب این است که ما هیچوقت مستعمره انگلیس نبودهایم، اما چنین تصوراتی داریم. اما ایرادی که من خودم به همکارانی که با هم بحث میکردیم میگرفتم، این بوده که سیاست خارجی ما بهشدت تحت تاثیر تاریخ است.
میدانید که در تفکر سیاست خارجی، رویکرد تکیه بر تاریخ رویکرد خیلی مطمئنی نیست. نمیشود براساس تاریخ برای یک مسئلهای در زمان حال، راهحل پیدا کرد. تاریخ میتواند چراغ راه آینده باشد، اما نمیتواند تعیینکننده تصمیمات ما در زمان حال باشد. نمیشود گفت، چون در گذشته اینگونه بوده، پس از این بعد هم همینطور خواهد بود. این مسئله بهخصوص در حوزه سیاست و سیاست خارجی صادق است. مشکلی که من بهعنوان سفیر داشتم، این بود که ما چارچوبهایی را در حوزه دیپلماسی برنامهریزی میکردیم، اما در مرحله اجرا بهخاطر تاریخ با مشکل روبهرو میشدیم و نمیتوانستیم اجرایشان کنیم. یعنی قضاوتی صورت میگرفت که ربطی به موضوع حال نداشت، بلکه چیزی بهعنوان بریتانیای کبیر در ذهن برخی افراد بود و باعث میشد که در برنامهریزیای که ما برای اقدامی صورت میدادیم، موانعی ایجاد کند. ناچار میشدیم که بعد از برنامهریزی و تلاش زیاد، این برنامهها را کنار بگذاریم. مسائل در روابط، لزوما سیاسی نیست.
گاهی اوقات روابط میتواند در حوزه تکنولوژی، اقتصادی، کشاورزی و آب شکل بگیرد. ولی روابط با انگلیس به نحوی همه این موارد را تحتالشعاع قرار میداد، بهطوریکه حتی ما در مسائل تکنیکی و فنی که ربطی به مسائل سیاسی هم نداشت با بنبست روبهرو میشدیم و من گاهی فکر میکردم که اصلا چرا در لندن سفیر هستم؟ من بهعنوان معاون سابق وزارت خارجه به سفارت ایران در انگلیس رفتم. این نشاندهنده این واقعیت بود که انگلیس برای ایران اهمیت داشته و به همین دلیل ایران معاون وزیرخارجهاش را در انگلیس سفیر کرده است؛ بنابراین انتظارم این بود که بتوانم برخی مسائل را جلو ببرم. ولی مسائل مربوط به انگلیس جلو نمیرفت. مثلا سعی میکردم که برای بازار تهران یکسری ماشینهای برقی تهیه و تولید کنم.
انگلیسیها این تکنولوژی را داشتند و حتی ایرانیهای مقیم انگلیس در این بازار دستی داشتند، اما موفق نمیشدم این کار را انجام دهم. مثلا طرحی داشتم که این موتورسیکلتهایی که در تهران هستند و آلودگی تولید میکنند، برقی شوند، اما وقتی جلو میرفتیم در مقطعی با مشکل مواجه میشدیم؛ بنابراین آنچه من تصور میکردم این بود که بهخاطر اقدامات انگلیس و بهخاطر رویکرد ما، روابط درست شکل نمیگیرد. عدم موفقیت در مسائل غیرسیاسی باعث تضعیف روابط دیپلماتیک و سیاسی هم میشود و برعکس. هرچه شما روابط غیرسیاسی را تقویت کنید، در یک نقطهای ممکن است به روابط سیاسی هم کمک کند. زمانی که بنده در وزارت خارجه بودم، این اختلافنظر را با آقای ظریف داشتم. ایشان معتقد بود که روابط سیاسی مقدم بر هر چیز است و اگر توافقات سیاسی حاصل شود، مسائل اقتصادی هم حل میشوند.
اما من بهعنوان شاگرد ایشان با این نظر مخالف بودم و معتقد بودم اتفاقا برعکس است. معتقد بودم که وقتی روابط با کشوری مشکل دارد، ابتدا خوب است از مسائل غیرسیاسی شروع کنیم. مثلا در حوزه علم و دانش و تکنولوژی روابطی برقرار کنیم و بعد بهتدریج روابط سیاسی هم شکل بگیرد. برای مثال معتقد بودم که اگر بین ایران و عربستان، خط لوله مشترک، سرمایهگذاریهای مشترک و پالایشگاه مشترک و چیزی که بین دو کشور در آن مزیت نسبی دارند وجود داشت، آنقدر پیوندها زیاد میشد که روابط دو کشور بهسادگی قطع نمیشد. برعکس در نقطه مقابلاش ترکیه است. چون روابط اقتصادی و ترانزیتی با ترکیه داریم، اگر مشکلاتی در حوزه سیاست بین طرفین بهوجود بیاید، دو طرف سعی میکنند آن را حلوفصل کنند.
به این خاطر که دو کشور روی زمین، روابط بههمپیوستهای دارند. سوالی که پیش میآید این است که ممکن است کسی بگوید چرا این کار را میکنید؟ اصلا فرض کنید که این روابط وجود ندارد. کسی ممکن است بگوید که ابتدا باید توجیه کنید که اساسا چرا این روابط باید برقرار باشد؟ آیا اصولا انگلیس برای ما اهمیت دارد یا نه؟ آیا واقعا باید بهدنبال این روابط باشیم یا نه؟ چه اهمیتی دارد؟
چیزی که من، هم به طرف ایرانی و هم به طرف انگلیسی میگفتم این بود که ایران و انگلیس هرکدام در حوزههایی بههم نیاز دارند. انگلیس کشوری است که عضو دائم شورای امنیت است. یکی از طرفهای برجام است. یک کشور جریانساز در نظام بینالمللی است و در منطقه ما، فارغ از منفی و مثبت بودن، نقش بازی میکند و نیروهایشان در نزدیکی ما هستند. در نتیجه ما نیاز داریم با این کشور روابطی داشته باشیم. انگلیس هم به ایران نیاز دارد. انگلیس یا هر کشور دیگری اگر بخواهد حضور طبیعی و نرمالی در خاورمیانه و غرب آسیا داشته باشد، حتما به ایران نیاز خواهد داشت.
نتیجه این است که نه انگلیس در دیپلماسی ما قابل حذف است و نه ایران در دیپلماسی انگلیس. اگر این گزاره را بپذیریم که نمیتوانیم یکدیگر را از سیاست خارجی هم حذف کنیم، خیلی از مسائل حل میشود؛ بنابراین اگر اصل بر داشتن روابط است، این روابط را چطور باید مدیریت کنیم؟ پیشنهاد من این بود که ما با انگلیس یک کمیته سیاسی داشته باشیم و مذاکره کنیم و روی حداقلی از روابط دوستانه و غیرخصمانه توافق کنیم تا روابط از این حداقل پائینتر نیاید. برای تحقق این هدف باید حواشی روابط ایران و انگلیس را کم کنیم تا اصل روابط را در یک حد قابلقبولی نگه داریم. ولی متاسفانه این تئوری را نمیشود برای همه تبیین کرد؛ چه در ایران و چه در انگلیس؛ چیزهایی هست که به این روابط لطمه میزند.
رفتار انگلیس در نظام جهانی و نسبت با ایران تابعی است از سیاستهای آمریکا. چون انگلیس خودش بهتنهایی در نظام جهانی قدرتی ندارد. انگلیسیها همیشه قبل از خود آمریکا بهدنبال منافع آمریکا هستند. چراکه انگلیس معتقد است آمریکا تنها کشوری در دنیاست که میتواند لجستیک یک جنگ بزرگ را اداره کند. بنابراین، این تصور، غلط و کاملا اشتباه است که میگوید انگلیس سیاستهای آمریکا را تعیین میکند. چون روابطی که انگلیس با ایران دارد تحت تاثیر این رویکرد بینالمللی است، بنابراین تحت تاثیر ارزشهای بینالمللی نیز هست.
وقتی گفته میشود که ایران در حال اخلال در نظم بینالملل است یا حقوق بشر را نقض میکند، در نتیجه انگلیس هم همینها را تکرار میکند. به این دلیل که تعریفی که انگلیس از ارزشهای بینالمللی دارد، با تعریفی که سیاستخارجی ایران از این ارزشها دارد، متفاوت است. به نظر میرسد ایران و انگلیس در مورد مسائل بینالمللی جز در یک موردِ توافق جهانی بهصورت دوجانبه قادر به حل کردن مسائل خود نیستند. ولی دو طرف باید طوری روابط را مدیریت کنند که تاثیر مسائل جهانی بر روابط دوجانبه کنترل شود و حداقلی از روابط با هم داشته باشند. چون بههم نیاز دارند.»
ابراهیم متقی: «روابط ایران و انگلیس یک پیشینه تاریخی دارد و هر امر تاریخی میتواند یک انعکاس سیاسی داشته باشد. انگاره انگلیس تابعی از جایگاه ساختاریاش در نظام جهانی است و مبتنی است بر تفکرش در سیاست خارجی و امنیت بینالملل. انگلیسیها در قرن ۱۹، ایران را براساس معادله بازی بزرگ کنترل میکردند. معادله بازی بزرگ بخشی از نظریه موازنه قدرت است. تفکر سیاست بینالملل و نظم اروپایی براساس موازنه بوده است که از زمان وستفالیا شکل گرفته و تا انقلاب فرانسه ادامه یافته و از کنگره وین تا جنگ جهانی اول بازتولید شده است. اروپاییها و انگلیس منطق موازنه قدرت را هم درک میکنند و هم اجرا کردهاند.
نشانه موازنه قدرت را در توزیع امتیازات اقتصادی و سیاسی ایران به انگلیس و روسیه در قرن نوزدهم میبینید. ولی از زمانیکه انقلاب روسیه شکل گرفت، معادله جهانی تغییر کرد. دیگر نظم بینالملل مبتنی بر نظام اروپایی نبود. آمریکا وارد شد، ژاپن وارد شد و در سالهای بعد از جنگ جهانی اول امپراطوریها فرو ریختند و تنها امپراطوری باقیمانده بعد از این جنگ، انگلیس بود. درست است که دیوارهای امپراطوری در انگلیس فرو ریخته، اما اندیشه کنترل جهان براساس قالبهای سنتی انگلیس ادامه یافته است. انگلیس همواره یک بازیگر تاثیرگذار در سیاست داخلی و خارجی ایران بوده است.
این مسئله به جایگاه ساختاری انگلیس در سیاست بینالملل مربوط میشود. انگلیس یک قدرت بزرگ جهانی است. نکته دوم این است که انگلیس ارتباطش با آمریکا براساس مدل ارتباط ویژه و منحصربهفرد است. نکته سوم اینکه، انگلیس در تمامی بحرانها سعی کرده نقش متحد نامتقارن آمریکا را ایفا کند. سیاست جهانی این نیست که بازیگران مواضعشان شبیه بههم باشد. پیچیدگی سیاست جهانی این است که مواضع متحدان با هم در وضعیت همتکمیلی قرار داشته باشد. این را میشود از جنگ جهانی دوم به بعد در روابط آمریکا و انگلیس مشاهده کرد. آمریکا و انگلیس در اوایل قرن بیستم و قبل از جنگ اول با هم تضادهای زیادی داشتهاند.
انگلیسیها در سال ۱۹۰۷ با روسیه قرارداد تقسیم ایران به سه منطقه را امضا کردند. آمریکا با این قرارداد مخالفت کرد و امکان تحقق تقسیم ایران به سه منطقه مبتنی بر قرارداد ۱۹۰۷ و دو منطقه مبتنی بر قرارداد محرمانه قسطنطنیه ۱۹۱۵ امکانپذیر نشد. انگلیسیها میخواستند در سال ۱۹۱۹ ایران را در وضعیت تحتالحمایگی قرار بدهند که باز هم آمریکاییها مخالفت کردند. این روند ادامه داشت تا زمان جنگ جهانی دوم. انگلیس موقعیتاش دوباره تنزل یافت و آمریکا جایگاه محوری را در سیاست جهانی بهدست آورد. از این مقطع به بعد سیاست انگلیس همواره بهعنوان یک متحد ژئوپلیتیکی آمریکا مطرح بوده است. این اتحاد بهمعنای دنباله روی نیست، بلکه معنایش این است که سیاست دو کشور، واحد، اما روشهایشان متفاوت است. انگلیس بخشی از ائتلاف آمریکاست و هسته اصلی ائتلاف آمریکا در اروپا و سیاست بینالملل محسوب میشود و این امتیاز ویژهای برای انگلیس است
. اگر آمریکا در سیاست جهانی حضور نداشت، شک نکنید که انگلیس در جنگهای جهانی اول و دوم در زمره کشورهای شکستخورده محسوب میشد. آمریکا در خاورمیانه اصلا شناختی ندارد. در مقابل، شناخت اجتماعی و فرهنگی و نخبگی و نهادی که انگلیسیها از ایران و خاورمیانه دارند، بسیار عمیق است. انگلیسیها شناخت بسیار عمیقی از ایران دارند؛ در ارتباط با ساختار اجتماعی و سیاسی ایران و تمامی کشورهای خاورمیانه شناختی عمقی دارند. حتی زمامداران و تبار آنها را میشناسند. ارتباط زمامداران با هم را درک میکنند. در انگلیس دهها مرکز شرقشناسی وجود دارد. فضای اجتماعی و ساختاری و انگارههای ملی ما را بهخوبی میشناسند و روی آن کار علمی میکنند. این قابلیت را دارند که فضای دانشگاهی و رسانه و دیپلماسی را بههم پیوند دهند.
وقتی که این پیوند ایجاد شد، شبکه رسانهای انعطاف لازم را دارد که کار امنیتی کند، همانگونه که در حوادث پنج سال گذشته مجموعه ایراناینترنشنال و بیبیسیفارسی و منوتو برای اینکه ذهنیت اجتماعی در ایران تولید کنند، همتکمیلی خبری خودشان را داشتند. ذهنیتی که بتواند راهبرد انفجار از درون را شکل بدهد. بحث اصلیای که وجود دارد، بحث شناخت است. عمق تئوریک یک دیپلمات یا یک کارگزار امنیتی یا یک وابسته نظامی و یا یک وابسته فرهنگی در عصری که تکنولوژی شبکهای است و محور اصلی تولید قدرت، مفهوم است و این مفهوم را میتوانید به روایت تبدیل کنید.
اگر این شناخت نباشد آن کسی موفق است که بتواند از رسانهاش بهره بگیرد. امروز روزگاری نیست که بگویید فلان کشور در کشور ما جاسوس پرورش داده است. مگر هر کشوری در کشوری دیگر ایستگاه اطلاعاتی ندارد؟ پس بحث مهم این است که آیا کادر دیپلماتیک ما یک کادر حرفهای هست که در عین داشتن ذهنیت میدان، درک اطلاعاتی و رسانهاش با هم پیوند داشته باشند و تمام اینها به سنتزی تبدیل شود که بتواند در فضای مذاکراتی تاثیرگذار باشد و یا در فضای کنش اجتماعی تاثیرگذار باشد یا نه؟ ما یک نوع عقبافتادگی تاریخی در ارتباط با مسئله دیپلماسی داریم. فکر میکنیم که عرصه دیپلماسی مثل عرصه سیاست داخلی است. مدام میگوییم باید خوب بشود. خوب نمیشود! عرصه دیپلماتیک عرصه آنارشی در سیاست جهانی است؛ به این معنا که جنگ همه علیه یکدیگر در جریان است. نگاه در عرصه دیپلماسی نگاه هابزی است. چون ساختار آنارشیکال است.
وقتی هابز میگوید انسان گرگ انسان است ما هم باید بگوییم که در فضای جهانی دولت گرگ دولت است. آیا این ادراک را ما داریم یا خیر؟ از قدیم این حرف بوده که کلاهت را محکم بگیر، همسایه را دزد نکن. ما بارها گفتهایم که تهدید یک امر دائمی برای کشورها است و نوع تهدید در دورانهای مختلف فرق دارد و مهمترین فضای تهدید تهدیدی است که ماهیت شبکهای و هیبریدی پیدا میکند. مباحث مربوط به رئیسجمهور چین و کره را در خصوص ایران ببینید. هرکسی در خارج از کشور که مواضع مقامات ما را در واکنش به این مواضع ببیند میفهمد که سطح کنش دیپلماتیک، رسانهای و راهبردی ما در سطح دبستان است. امروز کسی که در سطح دبستان است، نمیتواند رقابت جهانی داشته باشد.
اول باید به این سوال جواب داد که آیا یکی از دو طرف ایران و انگلیس در سیاست خارجی یکدیگر قابل حذف هستند یا خیر؟ جواب من منفی است. به دلایل بسیار زیاد. اول اینکه ما هرطوری باشد با هم در منطقه و در سطح جهانی و در شورای امنیت در ارتباط هستیم؛ بنابراین لازم است که همدیگر را حذف نکنیم. اگر این را بپذیریم، وقتی که وارد روابط با کشوری میشویم، چه حقوق بینالملل و چه عرف بینالملل و چه سیاست بینالملل به ما میگوید که وقتی رابطه رسمی دارید باید ملزوماتش را هم رعایت کنید. نمیشود ما مهمان دعوت کنیم، اما وقتی که مهمان وارد خانه شد، کتکش بزنیم. چون رابطه دیپلماتیک یک رابطه رسمی است. وقتی که سفیر طرف مقابل را قبول کردیم یعنی پذیرفتهایم که به آن سفیر امنیت و احترام بدهیم تا او بیاید در قلمرو ما از منافع کشور خودش دفاع کند. البته این ملزومات و ترتیبات، یکطرفه نیست. طرف مقابل هم باید به این ملزومات پایبند باشد؛ بنابراین سفیر هر کشوری مصونیت قضایی و امنیتی دارد و کشورها متعهد میشوند که هیج اقدامی نکنند که مانع انجام وظایف دیپلماتیک سفرا باشد.
دوم اینکه پیشنهاد من به ایران و انگلیس این است که کمیته سیاسی مشترک دوطرف را فعال کنند و آنقدر مذاکره کنند تا ببینند حداقل روابط بین دو کشور کجاست. روابط ایران و انگلیس باید از حواشی رها شود.
سوم اینکه باعث تاسف است که دولت انگلیس بگوید آنطوری که باید، از برجام حمایت نمیکنم و سعی میکنم این حمایت را کم کنم. بعید بود که انگلیس چنین موضعی بگیرد. ما بحثی به نام برجام داریم که مربوط به امنیت منطقه و بینالملل است؛ و من فکر میکنم ایران و باقی طرفها باید سعی کنند با دید واقعگرایانه توافق هستهای را احیا کنند.
چهارم اینکه، اگر بپذیریم که حداقلی از روابط باید باشد، به نظر من باید در سطحی از مسائل غیرسیاسی روابط دو کشور تقویت شود. مثل حوزه تکنولوژی، علم و علوم جدید؛ و این همکاریها را باید بالا ببریم. این کارها به این دلیل باید انجام شود که یک اعتماد واقعگرایانه و هوشمندانهای بین دو طرف ایجاد شود؛ بهطوریکه روابط، بازیچه نشود. امر دیپلماتیک مسئلهای بسیار جدی است. نمیشود کشورهای دیگر را نادیده گرفت. همه حرفهای من دوطرفه است و طرف مقابل هم باید این ملزومات را انجام دهد. نباید یکدیگر را از دیپلماسی هم حذف کنیم. مسئله پنجم استفاده از پتانسیل ایرانیان مقیم انگلیس است؛ و توصیه آخرم شناساندن ایران به مردم انگلیس است. این کار با تسهیل روادید قابلتحقق است. این کار در خنثی کردن تبلیغات منفی بسیار مفید است.
مسئله این است که انگلیسیها نگاهشان نگاه کنترلی است و در کنترل جهانی بخشی از سیاست بینالملل و متحد آمریکا هستند. امروز انگلیس محور و موتور سیاست اروپایی است و فضای برجام که شکل گرفت هم از فضای انگلیس آغاز شد. تروئیکای اروپایی سال ۲۰۰۳ هم باز با نقشآفرینی انگلیس شکل گرفت. خیلی از مواقع بوده که ما روابطمان را با انگلیس قطع کردهایم، اما انگلیسیها روابطشان را قطع نکردند.
مسئله امروز انگلیس موضوع محدودسازی قدرت ایران است. برای این کار از ابزارهای مختلفی هم استفاده میکنند. یک ابزارش رسانه است یک ابزارش فشار دیپلماتیک چندجانبه. بحثی که هست این است که ایران نه به لحاظ تاریخی و نه به لحاظ فرهنگی و نه به لحاظ ساختاری نمیتواند نسبت به انگلیس نگاه مثبتی داشته باشد. از داییجان ناپلئون تا کتاب جک استراو نشان میدهد که عواطف و ذهنیت ایرانی نسبت به انگلیسیها چیست؛ و عمدتا هم این ذهنیت اشتباه نیست. مشکل امروز ما مشکل دیپلماسی نیست. بلکه مشکل حضور بازیگران غیرمسئول در عرصههای راهبردی است.
ما این موضوع را درک نکردهایم که در بحثهای روابط بینالملل ضرورتی ندارد تابع باشیم و سازش کنیم، اما میتوانیم ادبیات سیاسیمان را براساس عرف دیپلماتیک و براساس ذهنیتهای مرسوم در جهان بهکار بگیریم. در سالهای گذشته سفارت انگلیس مورد تعرض واقع شد و این موضوع مورد پذیرش رهبری هم قرار نگرفت. من اینگونه شنیدم که ایشان گفتهاند «بازی برده را واگذار کردیم». هرگاه انگلیسیها میخواهند فضای دیپلماتیک ما را خراب کنند نیروهای غیرمسئولشان را فعال میکنند. تله و دامگذاری یکی از شاخصهای کنش قدرتهای بزرگ در روابط با کشورهای منطقهای است و ما باید این دامها را بشناسیم. چه کسانی بودند که در سال ۱۹۵۲ زمینه را برای کودتای سال ۱۹۵۳ فراهم کردند؟ چه افرادی شبکههایی ایجاد کردند و مقر حزب توده را آتش زدند؟ اینها که بودند؟ آنها که میرفتند مساجد را آتش میزدند که بودند؟ نگاه ساده بود.
فکر میکردند که تودهای یا ملیگرا این کارها را کرده است. ذهنیتها نسبت به ملیگرا و تودهای تخریب میشد. بحث، بحث روایت است. انگلیس میتواند روایت بسازد. من هرکجا که رادیکالیسم غیرعقلایی و غیرعرفی را میبینم دست این شبکههای پنهان بحرانساز را هم میبینم. شک ندارم هرگاه بحرانی ایجاد میشود و منجر به تخریب فضای دیپلماتیک میشود امر مبتنی بر انگارهای است که برخی از بازیگران دنبال تصاعد بحران هستند. کارگزاران تصاعد بحران، ثبات را از بین میبرند. همکاریهای قانونمند را از بین میبرند و زمینه را برای بازیهای پرمناقشه و تهدیدآمیز بینالمللی علیه ما بهوجود میآورند.
اگر همواره بگوئیم که دچار جنگ شناختی شدهایم، باید بگوئیم که چه باید کرد. باید عقلانیت در ادبیات، در کنش راهبردی و در فضای سیاستها بهکار گرفته شود. عقلانیت معنایش سازش نیست، بلکه باید ببینید چه ادبیاتی بهتر میتواند امنیت و منافعتان را تامین کند. از سازش، پرمخاطرهتر، در دام شبکههای تخریب و رادیکالیسم و کنشهای نرمال در فضای سیاست بینالملل افتادن است.
منبع: فرارو
کلیدواژه: ایران و انگلیس روابط ایران و انگلیس سیاست بین الملل سیاست جهانی سیاست خارجی بین الملل انگلیسی ها بین المللی تحت تاثیر جنگ جهانی انگلیس هم شکل گرفت روابط دو سیاسی هم دو کشور کشور ها دو طرف
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۸۷۴۸۴۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مآخذ مالیات برعایدی سرمایه در ایران برعکس دنیاست
کارشناسان اقتصادی با تاکید بر اینکه مالیات برعایدی سرمایه در دنیا معمولا بر املاک و سهام تمرکز دارد اما در ایران بر طلا و ارز متمرکز شده است تاکید کردند با توجه به تورم، این مالیات در طی چند سال ممکن است به مالیاتی بر ثروت تبدیل شود. - اخبار اقتصادی -
به گزارش خبرنگار اقتصادی خبرگزاری تسنیم، طی سه سال گذشته موضوع مالیاتها به یکی از دغدغههای مهم فعالان اقتصادی تبدیل شد. شاید بتوان گفت که نقطه عطف این تغییر نگاه، اتصال دستگاههای کارتخوان به پروندههای مالیاتی و در مرحله بعد آغاز فرایند اصلی اجرای قانون پایانههای فروشگاهی و سامانه مودیان بود.
پس از این اقدامات شاهد افزایش مالیاتهای اصناف مختلف، فعالان اقتصادی و شناسایی مودیانی بودیم که تا پیش از آن پرونده مالیاتی نداشتهاند. به عبارت دیگر به واسطه تکمیلتر شدن بانکهای اطلاعاتی دست سازمان امور مالیاتی برای شناسایی درآمد افراد بازتر شده است. به واسطه همین ظرفیت نیز شاهد افزایش سهم مالیات در بودجه جاری کشور بودیم.
در کنار این موارد، سالها است که موضوع افزایش پایههای مالیاتی مانند مالیات بر عایدی سرمایه (CGT) و همچنین مالیات بر مجموع درآمد (PIT) مطرح شده است. در این بین مالیات برعایدی یکی از پربحث ترین موضوعات مالیاتی در بُعد قانونگذاری بوده است.
ابهامات متعددی در خصوص نرخهای مالیات برعایدی سرمایه، و بحث تورمزدایی شدن یا نشدن آن وجود دارد. بر همین اساس در میزگرد مالیاتی خبرگزاری تسنیم که با حضور علی درویشی، مدیر کل دفتر خدمات پژوهشی مرکز پژوهش های توسعه و آینده نگری، محمدرضا یزدیزاده اقتصاددان و یونس تیموری کارشناس مالیاتی برگزار شد، موضوع مالیات برعایدی سرمایه ابهامات و اشکالات آن مورد بررسی قرار گرفت.
مآخذ مالیات برعایدی سرمایه در ایران برعکس دنیا است
تسنیم: یکی از نکاتی که در خصوص تصویب قوانین وجود دارد این است که در همان ابتدا الزامات لازم برای اجرای آنها در نظر گرفته نمیشود. به همین دلیل میبینیم که پس از چند سال دیگر قانون به طور کامل از موضوعیت خارج شده و باید از ابتدا اصلاح شود. با توجه به بحثهای مختلفی که در خصوص مالیات بر عایدی سرمایه و تغییرات متعدد آن وجود دارد، به نظر شما چه اقدامی باید انجام شود تا قانون مالیات بر عایدی سرمایه نیز به همین سرنوشت دچار نشود؟
تیموری: در درجه اول باید ببینیم که هدف از اجرای مالیات برعایدی سرمایه چیست و سپس بررسی کنیم که آیا میتواند با این هدف موفق شود یا خیر. اگر تجربیات کشورهای دیگر در این خصوص را نگاه کنیم، هدف عایدی سرمایه، کنترل و هدایت سرمایهگذاری است به بخشهای مورد نظر سیاستگذار است.
نرخهای مالیات سرمایه در دنیا معمولا برعکس نرخهایی است که ما تعیین کردیم. معمولاً نرخهای بالاتر مالیات بر عایدی سرمایه برای بازار املاک و سهام در نظر گرفته میشود اما در ایران بیشتر بر روی نرخ ارز، طلا و سایر بازارهایی که این اختلال را ایجاد کردند متمرکز شده است. بنابراین هدف اصلی از مالیات بر عایدی سرمایه در کشور ما کنترل تورم است.
.
تغییر کاربری یک قانون مالیاتی؛ از مالیات بر عایدی تا مالیات بر ثروت
تیموری: اینکه چرا قوانین را تهیه و تصویب میکنیم اما جواب نمیگیریم به این علت است که ما یک الگوی موفق در کشورهای دیگر را میگیریم اما کارکرد دیگری برای آن در نظر میگیریم. ممکن است که ما بتوانیم به واسطه اعمال این مالیات تورم را به طور مقطعی کنترل کنیم اما مالیات برعایدی کارکرد اصلی خود را از دست خواهد داد.
در حقیقت وقتی بر روی تورم مالیات میبندیم، این مالیات پس از بازه مشخصی به مالیات بر ثروت تبدیل میشود. در حقیقت شما دارایی دارید که با گذر زمان ارزش آن افزایش پیدا کرده است. اگر بر روی این دارایی مالیاتی بسته شود، در حقیقت نوعی مالیات بر ثروت دریافت شده است.
.
امکان قفلشدگی داراییها با اجرای مالیات برعایدی سرمایه
تیموری: با این مدلی که پیادهسازی مالیات برعایدی سرمایه دنبال میشود، احتمالاً شاهد قفل شدگی دارایی خواهیم بود. وقتی بر روی افزایش ارزش یک دارایی مالیات میبندیم، مالک آن تصمیم میگیرد که دارایی خود را نگهدارد و این موضوع قفلشدگی دارایی را ایجاد میکند. ممکن است اثر این اتفاق بدتر از زمانی باشد که چنین مالیاتی پیاده نمیشود.
تغییر قانون در آینده ساده نخواهد بود
تسنیم: در ابتدا قرار بود مالیات برعایدی سرمایه در قالب لایحه از سوی دولت به مجلس ارائه شود اما پس از مدتها معطلی شاهد بودیم که مجلس طرحی در این خصوص ارائه کرد. در ادامه بحثهای مختلف کارشناسی در مورد این طرح مطرح شد. سوالی که وجود دارد این است که چرا تصویب این قانون تا این حد طولانی شده و با توجه به تغییرات متعدد چه نقاط ضعف و قوتی دارد؟
درویشی: در طرح مالیات بر عایدی سرمایه که 27 ماده دارد، به واسطه استثناعات در نظر گرفته شده کمتر به مواردی که مورد انتظار بود اصابت میکند. میگوییم افرادی که تا 4 خانه داشته باشند معاف هستند. ما جمعیتی را داریم که از داشتن مسکن استاندارد بیبهره هستند. در شرایط تصمیمگیری گفتهایم در قدم اول معافیتهای بالایی را در نظر بگیریم.
باید توجه داشته باشیم که تغییر قانون به این سادگیها نیست که بخواهیم مثلاً سال آینده 4 خانه را به 2 خانه کاهش دهیم. برخی از اعداد و ارقام و استثناعات در نظر گرفته شده نیاز به تعدیل دارد. اما اصل این اقدام که دولت به سراغ یک پایه مالیاتی جدید رفته است، یک اقدام مثبت است.
.
آیا حقوق را هم تورمزدایی میکنیم؟
درویشی: باید ببینیم هدف ما از گرفتن این مالیات چه بوده است؟ وقتی از تورمزدایی صحبت میکنیم موارد دیگری نیز به وجود میآید. به طور مثال در بحث حقوق و دستمزد کارکنان دولت و کارگران شاهد هستیم که حقوق آنها براساس تورم افزایش پیدا نمیکند. مصوب میکنیم که حقوق 20 درصد افزایش پیدا کند اما تورم دو برابر این عدد است.
قدرت خرید روز به روز در حال کاهش است. ما هیچگاه نرفتیم به این سمت که قدرت خرید کارمندان را ثابت در نظر بگیریم یا به عبارت دیگر از حقوق و دستمزد تورمزدایی کنیم. میگوییم اگر این کار را انجام دهیم تورم تشدید میشود اما در مقابل برای مالیات بر عایدی سرمایه میخواهیم این کار را انجام دهیم.
در مالیات تورمزدایی نداریم
درویشی: ما برای هیچ یک از انواع مالیاتهای خود چه مالیاتهای مستقیم و غیر مستقیم تورمزدایی نداریم. بنابراین در این مورد هم باید به قیمت اسمی اکتفا کنیم. مانند تمامی کشورهای دنیا که این قانون را دارند و تورمهای مشابهی نیز دارند. اگر قرار باشد تورمزدایی انجام شود، در دستورالعملهای سالانه برای دریافت مالیات دچار تفسیر خواهیم شد.
.
بیاثر شدن سیاستهای پولی در تورمهای بخشی
تسنیم: یکی از بحثهایی که در مورد مالیات برعایدی سرمایه به وجود آمد این بود که با وجود گستردگی معافیتهای این قانون، برای شناسایی مشمولان، نیاز است تا کلیه اشخاص مورد شناسایی قرار بگیرند تا مشخص شود چه کسی مشمول مالیات است. بنابراین دایره افرادی که باید مورد شناسایی قرار بگیرند بسیار گسترده است. با توجه به این توضیح و شرایط اجرایی پیش رو، چه اهدافی از سوی قانونگذار برای مطرح کردن مالیات برعایدی در نظر گرفته شده و آیا با این شرایط میتوان به اهداف مورد نظر دست پیدا کرد یا خیر؟
یزدیزاده: سیاستهای پولی برای کنترل تورم در همه موارد کاربرد ندارند. سیاستهای پولی برای کنترل تورم فروضی دارد که متاسفانه در ایران فراموش شده است. نرخ سود سپرده را به اسم سیاست انقباضی بالا بردند در حالی افزایش نرخ سود سپرده به معنای تقویت موتور خلق نقدینگی بانکها و سیاست انبساطی است.
آن چیزی که در تئوریها به عنوان سیاست انقباضی از آن یاد میشود، نرخ سود اوراق دولت است نه سود سپرده. حتی در بحث افزایش نرخ سود اوراق قرضه دولت شرط نداشتن کسری بودجه دولت وجود دارد. دولت نباید پولهایی که جمع میکند را خرج کند. در غیر این صورت باز هم یک سیاست انبساطی را شاهد خواهیم بود.
البته شاید این موضوع کم زیان ترین نوع سیاست انبساطی باشد به این علت که با ضریب کمتری(کمتر از دو درصد) تقاضای کل را بالا میبرد.
.
مالیات مهمترین ابزار دولت در کنترل تورم بازارهای محدود
یزدیزاده: موضوع دیگری که وجود دارد این است که اقتصادها عموماً با تورم بخشی مواجه هستند. بنابراین در چنین شرایطی که دولت دچار کسری بودجه است و نمیتواند پولهایی که از طریق اوراق جمع میکند را نگهدارد و برخی کالاهای اساسی نیز به کالای سرمایهای تبدیل شدهاند، تنها ابزار کارا سیاست مالی یا همان وضع مالیات است. سرمایهای شدن کالاهای اساسی به معنای آن است که یک تقاضای اضافی وارد بازارهایی مانند ملک، مسکن یا خودرو شود.
وقتی مالیات وضع میکنید، در حال دنبال کردن اهدافی هستید. اگر رویکرد کنترل تورم بخشی را در نظر بگیریم، هدف شما این است که اگر تقاضای غیر ضروری وارد یک بخش شد و باعث متورم شدن آن شد، مالیات تقاضای ضروری را از آن جدا کند. سپس تقاضای غیر ضروری را مورد اصابت قرار دهد.
.
سرمایه داریم عقل برنامهریزی نیست
یزدیزاده: زمانی در یک اقتصاد به ثروتمندترین کشور بدبخت دنیا تبدیل میشوید. به این معنا که برای خلاص شدن از خام فروشی به 50 میلیارد دلار سرمایهگذاری نیاز داریم اما تنها 200 میلیارد تومان در خانههای خالی سرمایه داریم. در حقیقت پول داریم؛ عقل برنامهریزی نداریم.
بنابراین باید از اجرای سیاست مالی چند هدف را دنبال کنیم. اول اینکه تقاضاهای اضافهای که وارد بازار کالاهای ضروری شدهاند را خارج کنیم. دوم اینکه سرمایههایی که به بخش غیرمولد رفتهاند را به سمت مولد هدایت کنیم. به عبارت دیگر باید تغییر رفتار ایجاد کنیم.
یزدیزاده: وقتی میگوییم سیاست مالی برای تغییر رفتار کل است به این معنا است که میخواهیم عدهای را از تقاضا منصرف کنیم. بر این اساس، سال 1397، اولین طرح مالیات عایدی سرمایه در وزارت اقتصاد طراحی شد. اصلاحیه قانون برای رئیس جمهور وقت ارسال شد اما ایشان موافق مالیات نبودند و به همین دلیل لایحه باقی ماند.
تصور بر این بود که در دولت جدید لایحه همان ابتدای کار به مجلس خواهد رفت. با این وجود لایحه به طور کلی از سوی دولت مطرح نشد. دولت قرار است با دید ملی لایحه بدهد اما مجلس با دید بخشی طرح میدهد. نتیجه میشود همین شیر بیآلایش و دمی که تحت عنوان مالیات برعایدی سرمایه تصویب شد.
.
یزدیزاده: در این بین عدهای دانشمند نیز پیدا میشوند که به دنبال تورمزدایی هستند در حالی که هیچ عنوان تورمزدایی در حوزه مالیات نداریم. اگر قرار باشد عایدی مورد تورمزدایی قرار بگیرد، مستحق ترین عایدی، عایدی ناشی از حقوق بود نه ثروت مازاد مردم. یعنی فردی که زمان و سلامت خود را میفروشد لیاقت تورمزدایی از درآمد خود را ندارد اما فردی که ثروت مازاد دارد این حق را دارد.
وقتی میگوییم تا چهار خانه معاف از مالیات میدانید معافیت به چه معنا است؟ معافیت یعنی حداقل شرایط مورد نیاز برای زندگی از نظر حاکمیت اسلامی. در دنیا میگویند که محل سکونت اصلی معاف از مالیات است و مازاد برآن هر چیزی که وجود دارد با دید سرمایهگذاری است. در نتیجه مشمول مالیات است.
انتهای پیام/